نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: نگاهی به مردم‎شناسی کوفیان|حرکت سینوسی کوفه

  1. #1
    !Challenge Everything mahdishata آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    اخر الزمان
    نوشته ها
    7,642
    تشکر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض نگاهی به مردم‎شناسی کوفیان|حرکت سینوسی کوفه

    نگاهی به مردم‎شناسی کوفیان


    حرکت سینوسی کوفه



    حجت‌الاسلام مهدی همازاده




    اصل و ابتدای درگیری بین عراق و شام، به زمان امیرالمؤمنین (علیه‎السلام) برمی‎گردد. عراقی که در صحنه نظامی تا پای خیمه فرماندهی شام پیش رفته بود؛ فریب سادگی و راحت‎طلبي‎اش را خورد و این وضعيت ادامه پیدا کرد؛ نوعي سادگی که آمیخته با ترس و عافیت‎طلبی بود. سال آخر حکومت امیرالمؤمنین، سال غارت‎های شام در عراق بود. سالی که امیرالمؤمنین خطبه‎های تلخ نهج‎البلاغه را خطاب به کوفیان مي‎خواند اما این‎ها پس از جنگ نهروان حاضر نبودند پا به میدان بگذارند.

    در تاریخ نوشته‌اند لشكريان پارتيزاني شام در زمان حکومت علی بر عراق و حجاز، تا مکه و مدینه و حتی تا یمن پیش می‎آمدند و از مردم آن مناطق برای معاویه بیعت می‎گرفتند! حمله و غارت می‎کردند و حتی در تاریخ قتل اطفال خردسال را هم نوشته‎اند.

    عافیت‌طلبی کوفی

    در چنین فضایی متأسفانه امیرالمؤمنین، پايگاه و قدرت اجتماعی خود را از دست داده بود. مردم کوفه به‎عنوان نزدیک‎ترین مردم به حضرت امیر (علیه‎السلام) ديگر حاضر به پرداخت هزینه نبودند. از سختی‎های انقلابی‎گری، خسته شده بودند. همچنین امیدوار بودند که بتوانند به دوران شکوهمند مادی قبل از حکومت امیرالمؤمنین برگردند. کوفه قبلا به ایران حمله کرده و درآمدها و غنائم سرشاری عایدش ‎شده بود؛ به‎عنوان يك شهر جنگي براي فتوحات سرزمين‎هاي غيراسلامي تأسيس شده بود. اما در زمان حکومت علی (علیه‎السلام) نه‎تنها از آن غنائم و فتوحات خبری نبود، بلکه درگیر جنگ‎ داخلي (با شام) و شهري (با خوارج) شد.

    در فضای احساسی پس از قتل امیرالمؤمنین عده‌ای برای درگیری با شام جمع شدند اما این جمعیت کافی نبود و به‌همین دلیل، صلح امام حسن (علیه‎السلام) اتفاق افتاد.

    امام مجتبی (علیه‎السلام) در آخرین صحبت با مردم عراق در مسجد كوفه فرمود: «ما هرچه شما را به‎میدان دعوت می‎کنیم، حاضر نمی‎شوید. لشگر 100 هزار نفری شام هم به مرزها نزديك شده است، بگویید می‎خواهید چه کنید؟» نوشته‎اند از گوشه‎گوشه مسجد کوفه صدا بلند شد: «البقیه البقیه» منظورشان این بود که بقیه ما را حفظ کن و دیگر کسی را به کشتن نده. این‎جا در کنار عافیت‎طلبی کوفی، بی‎بصیرتی و عدم تحلیل درست شرایط را هم می‎بینیم؛ آن‎ها فریفته ادعاها و شعارهای سیاسی معاویه شده بودند.

    معاویه می‎گفت: «دیگر جنگ داخلی را کنار بگذاریم. می‎خواهیم به وحدت برسیم. صلح و آرامش را بر سرزمین‎های اسلامی حاکم می‎کنیم.» مردم کوفه فکر می‎کردند شعار صلح و امنيت، جدی و واقعی است. امام مجتبی (علیه‎السلام) پس از هشدار در مورد اين كه عزت شما در مقاومت است نه در صلح، حکومت را رها کرد و به مدینه بازگشت. 10 سال دوران امامت امام مجتبی (علیه‎السلام) پس از صلح و در دوره حكومت معاويه ادامه پیدا کرد. در این 10 سال مردم عراق آرام‌آرام دیدند وعده‎های معاویه، پوچ و توخالی است. واقعیت حکومت اموی را از نزدیک لمس کردند و نامه‎نویسی‎ها شروع شد.



    بازهم نامه‌نگاری‌ها

    حتی در زمان امامت امام مجتبی (علیه‎السلام) پشیمانی‎ها شروع شد. بعد از آن ‎هم 10 سال امامت امام حسین (علیه‎السلام)، قبل از قیام عاشورا در دوره حکومت معاویه بود. نامه‎نگاري‎ها در این 10 سال خطاب به سیدالشهداء (علیه‎السلام) شدت گرفت. از حضرت خواستند برای قیام به کوفه بیاید. می‎گفتند دیگر آن خطا را مرتکب نمی‎شویم و حاضریم پای بیعت با شما بایستیم. امام حسین (علیه‎السلام) هم در جواب ‎فرمود: «تا وقتی‎که این رجل (معاویه) سر کار است؛ گلیم‎های خانه‎های‎تان باشید.» يعني این مرد، ریاکار و عوام‎فريب است. خودش را یک انسان مؤمن جا زده و اگر بخواهیم با چنین اقلیتی قیام کنیم، اگر به پیروزی نرسیم، خون همه هدر خواهد رفت. فردا همه می‎پرسند چرا مقابل حکومتی که مشکل نداشت، قیام کردند؟

    اما پس از مرگ معاویه و دوران یزید، اوضاع فرق کرد. در همین شرایط سیدالشهداء (علیه‎السلام) اوضاع را برای قیام مساعد دید. دیگر پلشتی‎های حزب سیاسی اموی خودش را به‎صورت عیان در صحنه حکومت‎داری نشان داد. یزید مثل پدرش ظاهرفریب نبود؛ آن‎چه را در نهان داشت؛ اظهار می‎کرد.
    Give GOD your skull



    اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست


    امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه

    {محتواي مخفي}


    cpu: core i5 3470 up to 3.60 GHz 6M Cache
    mainboard:ASUS P8H77-V LE
    ram: 1*8 kingstone
    hdd:500 seagate+ 1tra western green+3tra seagate
    power:535 green
    خدا با ماست!

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    !Challenge Everything mahdishata آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    اخر الزمان
    نوشته ها
    7,642
    تشکر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض

    فضای مبهم کوفه


    اما فضای کوفه هنوز شفاف نبود. چون اولا همه شیعه نبودند. کوفه حزب قدرتمندی از اشراف داشت. اشراف کوفه هنوز در بند و اسیر تفکر جاهلی بودند؛ تبعيض‎گرا بودند، هم به‎لحاظ ن‍ژادي و هم به‎لحاظ طبقه اقتصادي. تفکر و فرهنگ جاهلی با سیستم اموی خیلی سازگارتر بود تا با بنی‎هاشم.

    شیعیانی هم که در کوفه بودند به‎معنای امروز، شیعه نبودند. شیعه به‎معنای اعتقاد به ولایت و وصايت فلان بن فلان يعني شخص مشخصی از امام سابق نبوده است. این مباحث در سال‎ها بعد و در زمان صادقين (علیهما‎السلام) تبیین شد. آن‎موقع «متشیعه» یا «شیعه سیاسی» وجود داشت. به این معنی که این‎ها شیخین - خلیفه اول و دوم - را به رسمیت می‎شناختند و قبول داشتند؛ تنها مشکل‎شان در شورش علیه عثمان به‎دلیل باندبازی‎های امويِ عثمان، فسادهای اقتصادی و اشرافی‎گری دستگاه حكومت در دوران 12 ساله خلافت خليفه سوم بود. آن‎ها فقط عثمان را قبول نداشتند. حضرت علی (علیه‎السلام) را هم به‎عنوان خلیفه پس از شيخين به رسمیت می‎شناختند و اعتقادشان بر این بود که حکومت بعد از علی‎بن‎ابی‎طالب (علیهما‎السلام) باید به «الرضا مِن آل محمد» برسد. منظورشان شخصیت مقبول اجتماعی از بين اهل‎بیت (علیه‎السلام) بود. این شخصیت را عالمی می‎دانستند که اهل سیاست و باتقوا باشد. بخش عمده‎ای از شیعیان کوفه، چنین اعتقادی داشتند. گروه اخصی از خواص که نزدیکان ویژه اهل‎بیت (علیهم‎السلام) بودند، به وصایت و ولایت اعتقاد داشتند.

    کوفه از نظر اعتقادی چنین تشتتی داشت. به همین دلیل در توصیه‎نامه سیاسی معاویه به یزید؛ معاویه چهار تن را نام برد که ممکن است برای حکومت اموي دردسر درست کنند؛ عبدالرحمن (پسر ابوبکر)، عبدالله (پسر عمر)، عبدالله (پسر زبیر) که خیلی خيال سیاست و خلافت داشت و حسین بن علی (علیه‎السلام). معاویه به یزید توصیه می‎کرد که این‎ها چهار شخصیت متفاوت هستند. نگرانی معاویه بیشتر از عبدالله بن زبیر و حسین بن علی بود. در آن نامه، عبدالله بن زبیر را آدم سالوس و حیله‎گری مي‎داند و به يزيد توصیه می‎کند اگر او قیام کرد، تا پای کشتن او هم جلو برو. اما در مورد حسین بن علی (علیه‎السلام) دستور مدارا می‎دهد.

    یکی از دلایلش همین پایگاه ویژه امام حسین (علیه‎السلام) در کوفه و عراق بود. به هرحال شیعه سیاسی، حسین را شایسته خلافت و سیاست می‎دانست. همین پایگاه اجتماعی می‎توانست هنگام برخورد قهرآمیز با قیام امام حسین (علیه‎السلام)، برای حکومت یزید دردسر درست کند.



    در مسیر نامه‎ها

    وقتی سیدالشهداء نامه‎ها را می‎بیند که شدت و کثرت مي‎يابد، به‎عنوان امام وظیفه‎ای خواهد داشت. حتی اگر بدانیم و قائل باشیم که سیدالشهداء از روز اول حرکت، عاقبت قیام را به‎واسطه علم الهی می‎دانست؛ اما حضرت چون اسوه است و باید در رفتار خود قابل تأسی باشد؛ طبق ظواهر شریعت عمل می‎کند. و الا عموم مردم كه علم لدني ندارند و نمي‎توانند در شرايط مشابه به رفتار امام تأسي كنند؛ چون همواره دخالت عامل علم غيب مطرح مي‎شود. حتی اگر امام علم به باطن هم داشته باشد و بداند سرانجام کار به کجا ختم خواهد شد، طبق ظاهر شريعت پيش خواهد رفت.

    امام طبق شرایط فقهی پیش می‎رود. وقتی می‎بیند یزید، علنی فسق و فجور می‎کند و بدعت‎های جدید در دین می‎گذارد؛ می‌گوید الان زمان تقیه و مدارا نیست. در آن خطبه ‌معروف در منا، فقها و علما را جمع کرد و با این عبارت خطاب کرد: «ای جماعت دارای قدرت اجتماعی که به علم و فقه شناخته می‎شوید!» بعد آسیب‎ها و مفاسد حكومتی را که در جامعه اسلامی اتفاق افتاده به آن‎ها گوشزد می‎کند: «ببینید مساکین و در راه مانده‎ها، در شهرها و جاده‎ها رها شده‎اند، بیت‎المال با چه ظلمی تقسیم می‎شود، حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال می‎شود.» مفاسد حکومتی را می‎شمارد و بعد می‎فرماید این‎ها اتفاق می‎افتد، چون شما از جایگاهی که خدا در اختیارتان گذاشته بود؛ عدول کردید و آن را به نااهل سپردید: «مجاري امور باید به دست علما باشد.» این جمله امام، از ادله ولایت فقیه هم هست. ایشان آخر خطبه می‎‎فرماید: «راهی عراق می‎شوم؛ هرکس با من است؛ بسم‎الله.»

    حضرت در این‎جا با صراحت گفت كه قصد من امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر حكومتي است. در روایت‎های متعدد داریم که اهل‎بیت (علیهم‎السلام) در تعريف امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر گفته‎اند: عمران بلاد (آبادسازی سرزمین‎ها)، تقسیم اراضی، تقسیم عادلانه بیت‎المال و دادخواهی از ظالم؛ معنای این سخن این است که آن‎ها مسایل حکومتی و سیاسی را به‎عنوان مصادیق بارز امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر می‎شمارند.

    همین‎جا امام حسین (علیه‎السلام) دلیل قیام را امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر اعلام کردند.

    چرا حضرت به سمت کوفه می‎رود؟ چون احتمال تأثیر امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر با تكيه بر كوفه بیشتر است. نامه‎های زیادی آمده، اهل عراق ادعای توبه و پشیمانی می‎کنند، ادعای بیعت با خون می‎کنند که تا آخر پشت سر امام می‎ایستیم. حضرت با توجه به شرايط حكومت، تشخیص می‎دهد که این‎جا، جای سکوت نیست و برای قیام، چه جایی بهتر از کوفه؟ کوفه جایی است که ممكن است با تكيه بر آن بتوانیم این مفاسد حکومتی را براندازیم و حکومت را به‎دست بگیریم؛ به‎عنوان جمع‎بندی می‎توان ادعا کرد که حرکت امام حسین (علیه‎السلام) طبق قواعد شریعت بود.

    دلایل سه‎گانه

    شهید مطهری در حماسه حسینی می‎گوید: سیدالشهداء برای خروج به‎سمت کوفه، سه دلیل دارد. یکی حفظ حریم حرم است که فرمود: «من شمشیرهای زیر لباس‎هاي احرام را می‎بینم. این‎ها می‎خواهند مرا در حریم مکه ترور کنند و نباید این‎جا خون ریخته شود.»

    دلیل دوم نامه‎هایی است که از کوفه برای حسین بن علی (علیه‎السلام) فرستاده‎اند.

    استاد مطهری تصریح می‎کند که امام حسین (علیه‎السلام) فکر می‎کرد کوفه بهترین جایی است که می‎تواند قیام را به ثمر برساند؛ به‎لحاظ سیاسی بتواند حکومت را در دست بگیرد و مفاسد حکومتی را اصلاح کند. به همین دلیل توصیه ابن‎عباس برای رفتن به یمن را رد کرد. این‎جا نیت امام، فقط حفظ جان و حفظ حرمت مكه نبود؛ امربه‌معروف هم بود و تأثيرگذاري كوتاه‎مدت امربه‎معروف و نهي‎ازمنكر به‎معناي احتمال تشكيل حكومت است.

    نکته دیگر این بود که امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر در تأثيرگذاري بالاتر و درازمدت، باید به بیداری جامعه بينجامد.

    هنگامی‎که سیدالشهداء پا از حریم مکه بیرون می‎گذارد، دیگر دلیل اول از بین می‎رود، اما دلیل دوم و سوم هنوز باقی است. کار به جایی رسید که در بین راه امام از مردم کوفه ناامید شد. حتي وقتی خبر شهادت مسلم را آوردند، به حضرت گفتند شما با مسلم فرق می‎کنید. پایگاه اجتماعی شما در کوفه با جایگاه مسلم فرق می‎کند. شما اگر وارد شوید، احتمال این‎که مردم دور شما جمع شوند و فضای مغلوبه به حالت اول برگردد، وجود دارد. حتی پس از شهادت مسلم هنوز امید وجود داشت و ایشان به‎سمت کوفه پیش می‎‎رفت. کار به جایی رسید که با توجه به خبرهایی که می‎رسید، حضرت ديگر دلیلی برای رفتن به کوفه نمی‎دید و از مردم کوفه ناامید شد.

    به همین‎دلیل به حر فرمود: به‎سمت کربلا نمی‎روم و می‎خواهم به مدینه برگردم. حر گفت، حق نداری به مدینه هم بروی. حضرت گفت: نه کوفه و نه مدینه؛ به‎سمت غرب و صحرای کربلا می‎رویم. حتي امام حسین فرمود: مرا رها کنید تا به مرزهای سرزمین اسلامی بروم؛ فقط بیعت نمی‎کنم. حضرت دیگر حاضر نبود به کوفه برود. اما هنوز دلیل سوم پابرجا بود. با رجعت و تعرب دوباره کوفه، وجوب امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر در احتمال تأثیر کوتاه‎مدت و تشکیل حکومت، از بین رفت. اما امربه‌معروف و نهی‎ازمنکر در احتمال تأثير بلندمدت یعنی بیداري جامعه و امت اسلامي، هنوز به قوت خودش باقی بود. این انگیزه‌ای بود که سیدالشهداء را تا نقطه آخر نگه داشت.



    کوفه‎شناسی

    کوفیان يك تناوب و حرکت سینوسی در رجعت به‎سمت امامت و جبهه حق و سپس کوتاه‎آمدن داشتند. در دوره امیرالمؤمنین و در جنگ صفین، خیلی خوب و پرشور حاضر شدند. در سال‎های غارات و اواخر حکومت امیرالمؤمنین و صلح امام مجتبی، بسیار بد عمل کردند. دوباره در نامه‎نویسی‎ها، به‎سمت امام مجتبی و امام حسین بازگشتند، ولی به‎دلیل فضای تهدیدآمیز عبیدالله‌بن‌زیاد دوباره به‎سمت عافيت بازگشت کردند.

    کوفیان حاضر به پرداخت هزینه نبودند. اعتقاد به جبهه حق داشتند؛ در واقع در کربلا دچار بی‎بصیرتی نبودند. در تاریخ آمده که عبیدالله بن زياد دسته‎هاي هزار نفری را به‎زور به‎سمت کربلا خارج می‎کرد؛ در بين راه، دو سوم جمعیت فرار می‎کردند تا به صحرای کربلا نرسند و مقابل امام حسین (علیه‎السلام) قرار نگیرند. اما حاضر نبودند به لشگر امام حسین (علیه‎السلام) هم ملحق شوند. از ترس این‎که حقوق‎شان از بیت‎المال قطع شود یا گرفتار تخريب منزل و مصادره زمين‎ها و اموال‎شان شوند يا زن و بچه‎شان به اسيري بروند. فضایی رعب‎آور و دیکتاتوری در کوفه ایجاد شده بود.

    برای شناخت توده شیعیان سیاسی کوفه، مهم‌ترین نکته این است که آن‎ها حاضر به پرداخت هزینه برای دفاع از عقیده‎شان نبودند.

    حتی در تاریخ نوشته شده که گروهی از کوفیان بالای بلندی مُشرف به کربلا رفته بودند و دعا می‎کردند که خدایا! حسین بن علی (علیه‎السلام) را پیروز کن! معلوم است كه 70 نفر در مقابل 30 هزار نفر پیروز نمی‎شود؛ اما حاضر نبودند وارد جبهه شده و حسين را با شمشيرشان ياري دهند.

    ما در غائله کربلا جناح بی‎بصیرت شيعيان،‌ یعنی تابعين سلیمان بن صرد را هم داریم. آن‎هم نه در این حد که حسین را حق ندانند، بلکه شک می‎کنند كه مثلا الان باید مسلم را یاری کنیم و پای مسلم در کوفه خون بدهیم یا نه؟ بعد كه مسلم شهید شد، به خانه‎های‎مان برویم يا بایستیم؟ این‎ها بی‎بصیرتی است ولی نه در حد کلان که قبلا دارا بودند. کسی در غائله كربلا جبهه حق و باطل را قاطی نمی‎کرد. مشکل عمده در زمان قیام سیدالشهدا، ترس و عافیت‎طلبی بود. تا قبل از این‎که عبیدالله‌بن زیاد در کوفه دیکتاتوری و حکومت نظامی راه بیندازد، پرچم‎های قیام توسط این‎ها بلند بود. همین که او آمد، فضای رعب و وحشت ایجاد شد و مردم هم از حالت اولیه‎شان برگشتند.

    نکته دیگر در تحلیل ترس و عافيت‎طلبي مردم کوفه، بدعت‎هایی است که دستگاه اموی با علمای درباری خودش پایه‎گذاری کرده بود. یکی از اين بدعت‎ها، بحث اجماع بود. منظور از اجماعِ اهل حل و عقد، همان توافق خواص سياسي به معنی امروزی است. اگر خواص جامعه با كسي بیعت کنند، کار تمام است و اين حكومت مشروعيت دارد. با این فتوا حتي ‎می‎گفتند لازم نیست همه اصحاب حل و عقد نظر دهند؛ بخشی از خواص هم كه اجماع کنند؛ قابل‎قبول است. وقتی اجماع شکل گرفت؛ گفتند اگرکسی بخواهد قیام کرده و این حکومت را بشکند و مخالفت کند؛ جزو خوارج خواهد بود و خارجی می‎شود؛ چون عليه حكومت مشروع، قيام كرده است. این اندیشه در جامعه، جاگیر و پاگیر شده بود و الان هم در انديشه سياسي برادران اهل سنت به‎شدت پابرجاست. یکی از دلایلی که هنوز سران مفتضح كشورهاي عرب می‎توانند حکومت کنند و بخشی از قیام‎ها با تردیدهای شرعی نزد مفتیان حجاز مواجه است؛ همین مسأله است. می‎گویند: خروج عليه حاكم، ولو جائر هم باشد؛ جایز نیست؛ مگر این‎که کافر شده و کفر او اثبات شود. تهمت خارجی‎بودن به کاروان اسیران کربلا از همین‎جا نشأت گرفت.

    برای امام حسین (علیه‎السلام) و شیعیان کوفه هم این تهدید خیلی جدی بود. یکی از دلایلی که کوفیان می‎ترسیدند با قیام همراهی کنند، این بود که مبادا به خارجی بودن متهم شوند. این برچسب در آن زمان، بار سیاسی سنگیني داشت. اگر کسی جزو خوارج می‎شد، مال، جان و ناموسش حلال بود. بی‎احترامی به دختران سیدالشهدا در کاروان اسرا از همین‎جا ناشی شد و پایه شرعی پیدا کرد!

    توجیه شرعی شمر

    در تاریخ نقل کرده‎اند شمر بعد از واقعه کربلا، پس از نماز دعا می‎کرد: خدایا تو می‎دانی که من مرد شریفی هستم؛ «فاغفرلی». مغفرت خودت را شامل حال من کن. به او اعتراض کردند که ای ملعون! پسر پیغمبر را کشتی و حالا مي‎گويي مرد شریفی هستی؟ شمر می‎گفت: مگر ما چه‎کار کرده‎ايم؟ ما دستور اولی‎الامرمان را تبعیت کردیم. شمر در صفین هم پای رکاب امیرالمؤمنین حاضر بود و همین عقیده را داشت. اولی‎الامر آن روز امیرالمؤمنین بود چون اجماع اهل حل و عقد،‌ روی ایشان بود و در آن زمان یزید را هم اولی‎الامر می‎دید.

    وقتی معاویه در سال آخر حکومت به مدینه آمد و خواست برای یزید بیعت بگیرد، به ام‎المؤمنین عایشه گفت با یزید بیعت کنید. عایشه گفت: بچه‎هایت را بر گرده این مردم سوار نکن. معاویه گفت پس از این‎که اجماع و اتحاد بر حکومت یزید شکل گرفته، می‎خواهی اجماع را بشکنی؟ عایشه با این استدلال راضي شد. این اندیشه فاسد و منحط، از نظر سیاسی خیلی کارکرد داشت. البته شیعیان این دیدگاه را قبول نداشتند. به همین دلیل عدالت‎طلبی و قیام، در تفکر شیعی جایگاه ویژه‎ای دارد.

    یکی دو سال قبل در يكي از شبکه‎هاي وهابيت، یکي از مفتیان عربستان در پاسخ به سؤال بیننده درباره قیام امام حسین (علیه‎السلام) گفت: «دعا می‎کنیم خدا حسین بن علی (علیه‎السلام) را ببخشد!» آن‎ها هنوز هم در اندیشه سياسي‎شان، قیام سیدالشهدا را این‎جور می‎بینند.

    بعد از واقعه عاشورا، حرکت سینوسی کوفه شروع شد. دوباره به‎سمت امام رجعت کردند. قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی، همه برای خون‎خواهی حسین (علیه‎السلام) صورت گرفت. از این برهه به بعد، ائمه دیگر حاضر نبودند با کوفه و ادعاهای کوفیان کنار بیایند. البته باید به جایگاه ویژه امام حسین (علیه‎السلام) در جامعه شیعه سیاسی هم توجه کنیم. پس از ايشان در کنار ائمه (علیهم‎السلام)، رجال سیاسی دیگری هم از بني‎هاشم مطرح بودند و مي‎توانستند مصداق الرضا مِن آل محمد باشند. كما اين‎كه بني‎عباس با همين شعار پيروز شد و خود را مصداق همين عنوان معرفي كرد. اما در کنار حسنین که لقب «سیدَي شباب اهل الجنه» را به‎عنوان يك حديث متواتر از سوي پيامبر داشتند؛ فرد مطرحي را نمی‎بینیم .
    Give GOD your skull



    اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست


    امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه

    {محتواي مخفي}


    cpu: core i5 3470 up to 3.60 GHz 6M Cache
    mainboard:ASUS P8H77-V LE
    ram: 1*8 kingstone
    hdd:500 seagate+ 1tra western green+3tra seagate
    power:535 green
    خدا با ماست!

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حوزه علمیه؛ از کوفه تا قم
    توسط monji_2008 در انجمن حوزه و روحانیت
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 08-11-2010, 13:02
  2. مسلم بن عقیل؛ یار وفادار حسین علیه السلام
    توسط s.ali در انجمن مباحث دینی و مذهبی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-12-2008, 11:33

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه