نگاهی به مردمشناسی کوفیان
حرکت سینوسی کوفه
حجتالاسلام مهدی همازاده
اصل و ابتدای درگیری بین عراق و شام، به زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برمیگردد. عراقی که در صحنه نظامی تا پای خیمه فرماندهی شام پیش رفته بود؛ فریب سادگی و راحتطلبياش را خورد و این وضعيت ادامه پیدا کرد؛ نوعي سادگی که آمیخته با ترس و عافیتطلبی بود. سال آخر حکومت امیرالمؤمنین، سال غارتهای شام در عراق بود. سالی که امیرالمؤمنین خطبههای تلخ نهجالبلاغه را خطاب به کوفیان ميخواند اما اینها پس از جنگ نهروان حاضر نبودند پا به میدان بگذارند.
در تاریخ نوشتهاند لشكريان پارتيزاني شام در زمان حکومت علی بر عراق و حجاز، تا مکه و مدینه و حتی تا یمن پیش میآمدند و از مردم آن مناطق برای معاویه بیعت میگرفتند! حمله و غارت میکردند و حتی در تاریخ قتل اطفال خردسال را هم نوشتهاند.
عافیتطلبی کوفی
در چنین فضایی متأسفانه امیرالمؤمنین، پايگاه و قدرت اجتماعی خود را از دست داده بود. مردم کوفه بهعنوان نزدیکترین مردم به حضرت امیر (علیهالسلام) ديگر حاضر به پرداخت هزینه نبودند. از سختیهای انقلابیگری، خسته شده بودند. همچنین امیدوار بودند که بتوانند به دوران شکوهمند مادی قبل از حکومت امیرالمؤمنین برگردند. کوفه قبلا به ایران حمله کرده و درآمدها و غنائم سرشاری عایدش شده بود؛ بهعنوان يك شهر جنگي براي فتوحات سرزمينهاي غيراسلامي تأسيس شده بود. اما در زمان حکومت علی (علیهالسلام) نهتنها از آن غنائم و فتوحات خبری نبود، بلکه درگیر جنگ داخلي (با شام) و شهري (با خوارج) شد.
در فضای احساسی پس از قتل امیرالمؤمنین عدهای برای درگیری با شام جمع شدند اما این جمعیت کافی نبود و بههمین دلیل، صلح امام حسن (علیهالسلام) اتفاق افتاد.
امام مجتبی (علیهالسلام) در آخرین صحبت با مردم عراق در مسجد كوفه فرمود: «ما هرچه شما را بهمیدان دعوت میکنیم، حاضر نمیشوید. لشگر 100 هزار نفری شام هم به مرزها نزديك شده است، بگویید میخواهید چه کنید؟» نوشتهاند از گوشهگوشه مسجد کوفه صدا بلند شد: «البقیه البقیه» منظورشان این بود که بقیه ما را حفظ کن و دیگر کسی را به کشتن نده. اینجا در کنار عافیتطلبی کوفی، بیبصیرتی و عدم تحلیل درست شرایط را هم میبینیم؛ آنها فریفته ادعاها و شعارهای سیاسی معاویه شده بودند.
معاویه میگفت: «دیگر جنگ داخلی را کنار بگذاریم. میخواهیم به وحدت برسیم. صلح و آرامش را بر سرزمینهای اسلامی حاکم میکنیم.» مردم کوفه فکر میکردند شعار صلح و امنيت، جدی و واقعی است. امام مجتبی (علیهالسلام) پس از هشدار در مورد اين كه عزت شما در مقاومت است نه در صلح، حکومت را رها کرد و به مدینه بازگشت. 10 سال دوران امامت امام مجتبی (علیهالسلام) پس از صلح و در دوره حكومت معاويه ادامه پیدا کرد. در این 10 سال مردم عراق آرامآرام دیدند وعدههای معاویه، پوچ و توخالی است. واقعیت حکومت اموی را از نزدیک لمس کردند و نامهنویسیها شروع شد.
بازهم نامهنگاریها
حتی در زمان امامت امام مجتبی (علیهالسلام) پشیمانیها شروع شد. بعد از آن هم 10 سال امامت امام حسین (علیهالسلام)، قبل از قیام عاشورا در دوره حکومت معاویه بود. نامهنگاريها در این 10 سال خطاب به سیدالشهداء (علیهالسلام) شدت گرفت. از حضرت خواستند برای قیام به کوفه بیاید. میگفتند دیگر آن خطا را مرتکب نمیشویم و حاضریم پای بیعت با شما بایستیم. امام حسین (علیهالسلام) هم در جواب فرمود: «تا وقتیکه این رجل (معاویه) سر کار است؛ گلیمهای خانههایتان باشید.» يعني این مرد، ریاکار و عوامفريب است. خودش را یک انسان مؤمن جا زده و اگر بخواهیم با چنین اقلیتی قیام کنیم، اگر به پیروزی نرسیم، خون همه هدر خواهد رفت. فردا همه میپرسند چرا مقابل حکومتی که مشکل نداشت، قیام کردند؟
اما پس از مرگ معاویه و دوران یزید، اوضاع فرق کرد. در همین شرایط سیدالشهداء (علیهالسلام) اوضاع را برای قیام مساعد دید. دیگر پلشتیهای حزب سیاسی اموی خودش را بهصورت عیان در صحنه حکومتداری نشان داد. یزید مثل پدرش ظاهرفریب نبود؛ آنچه را در نهان داشت؛ اظهار میکرد.